همه ی ما در زندگی مشکلاتی داشته ایم و داریم. گاهی با خودم حساب می کنم و روزی را به یاد نمی آورم که دغدغه ای در آن روز نداشته ام. اما گاهی دغدغه ها کم رنگند و زیاد ذهن را به چالش نمی کشند ولی گاهی بعضی از روزها، بعضی از دغدغه ها دمار از روزگارمان در می آورند، آنقدر ذهنمان را درگیر می کنند که آدم از خورد و خوراک می افتد که بماند، آدم از خلق و خو هم می افتد، آنوقت خود من یکی؛ بداخلاقی می شوم که صد رحمت به یکی... .
چند روز گذشته درگیر مشکلی بودم مثل همه ی آدمها. وقتی راه حلی برای مشکلی وجود داشته باشد، یا راه حلی پیدا شود خوب است، هر چند آدم رندگیش تلخ می شود و سخت می گذرد، اما پایان خوش تلخی را از یاد آدم می برد. اما اگر راه حلی نداشته باشد آن وقت چه باید کرد؟ جواب شاید صبر باشد، اما به قول بابا طاهر:
به ما گفتند صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
وقتی صبر نباشد آنوقت یاس سراغ آدم می آید. همه ی ما یاس را تجربه کرده ایم اما شاید کمتر متوجه آثار بد آن شده ایم. همیشه فکر می کردم که چرا نامیدی از رحمت خدا گناه است؟ در این چند روز گذشته با مشکلی که داشته ام وقتی متوجه شدم که هیچ راه حلی ندارد و هر طرف که رو کردم به در بسته خوردم، حالم شبیه حال پرنده ای بود که در قفس افتاده باشد اما قفسی که دری ندارد، به هر طرف که رو کردم نامید بازگشتم و بعد تازه حال کسانی را که خودکشی می کنند دریافتم.
اگر نامیدی به اوج رسد و پایه های ایمان را محکم نکرده باشیم خودکشی هم ممکن می شود. چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نامید می شود (حجر،56). نامیدی، انگیزه ی جنگیدن را می گیرد، انسان را از درون می خورد و به نابودی کامل می کشاند. آدم که نامید شود دنیا و آخرتش را یکجا به آتش می کشاند و شاید برای همین است که نامیدی از رحمت خداوند گناه است. وقتی هیچ دری باز نباشد و هیچ کاری هم از ما ساخته نباشد
اگر خدا هم نباشد تباه انسان حتمی است، اما باور و امید به خداوند همچون چراغی است که در تاریکترین شب های ظلمانی نیز خاموش نمی شود. بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خوشنود شوی (ضحی،5) و این آیه ای است که من در یاس و نامیدی تکرار می کنم.